سخن ناشر - با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

با نور فاطمه (سلام الله علیها) هدایت شدم - نسخه متنی

عبدالمنعم حسن سودانی؛ مترجم: سید حسین محفوظی موسوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخن ناشر

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

امام صادق عليه السلام فرمود: پس از اينكه فاطمه دختر پيامبر اسلام صلى اللَّه عليه و آله و سلم از مادر متولد شد و بر روى زمين قرار گرفت. نورى از آن بزرگوار ساطع شد كه وارد خانه هاى مكه گرديد. در شرق و غرب زمين محلى باقى نماند مگر اينكه نور حضرت به آن سرايت كرده باشد. اين روايت بر عظمت اين مولود مبارك در نزد خداوند دلالت مى كند. از بركات اين مولود همين بس كه به گلستان رسالت نور و نشاط بخشيد و بر خلاف رسم ناپسند جاهليت كه دختر زادن ننگى عظيم به شمار مى آمد، كانون وحى غرق در نور و نشاط گشت و در مقابل دشمنان خانه وحى دچار يأس و افسردگى شدند، پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نيز ابتداء سعى داشت فضائل معنوى را به فرزند دلبندشان منتقل سازد و از اين طريق با برترين دروس توحيدى و زيباترين حقايق اسلام آشنا شد. ام سلمه مى گويد: پيامبر مراقبت فاطمه را به من سپرد و من نيز مراقب پرورش او بودم ولى به خدا سوگند، فاطمه 8 ساله بهتر از من به امر تربيت وارد بود و حقايق را بهتر مى شناخت. در شأن و جايگاه ملكوتى حضرت صديقه طاهره عليهماالسلام همين بس كه خداى جهان ملك مقربش روح الامين را بر رسول خود فرومى فرستد و با نسيم وحى باغ روح پيامبر را نوازش مى دهد و مژده نور حضرت صديقه طاهره عليهاالسلام به او مى رساند. كه: (انا اعطيناك الكوثر) اگر ما پسرانت را از تو گرفتيم، كوثر رحمت و كرامت و خير كثير به تو عنايت كرديم فاطمه عليهاالسلام به تو داديم كه نسل تو را تا قيامت امتداد بخشد و زمين را از فرزندان مبارك تو مشحون سازد. عايشه مى گويد: من كسى را شبيه تر از فاطمه عليهاالسلام به رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم در سكوت و رستگارى و وقار و سخن نديدم، زهرا عليهاالسلام او بسان زنانى نبود كه در خانه بنشيد و از مسائل پيرامونش بى خبر باشد. بلكه با هوشمندى و آگاهى به تحليل و تبيين مسائل جارى عصر خود مى پرداخت تا بدين وسيله و در تحت تعليمات پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم
الگوى زن مسلمان را به تمام عصرها ارائه كند. حضرت فاطمه از همان دوران كودكى در كنار پدر گراميش در صحنه هاى مختلف زندگى ظاهر شد و نقش خود را ايفا كرد. او با دست كوچك و نازنين خود، وقتى كه هنوز به ده سالگى نرسيده بود بر زخمهاى پيامبر مرهم مى نهاد و در حد توان خود به آن حضرت در پيشبرد اهدافش كمك مى كرد، و زهرا عليهاالسلام در خندق به پدر بزرگوارش غذا مى رساند و مجروحين را يارى مى كرد. در دوران پس از پيامبر نيز اين نقش را در قالب حمايت از امام على عليه السلام امام بر حقش ادامه داد.

فاطمه عليهاالسلام فرياد مخالفت بلند كرده و مشعل حقيقت را به دست گرفت تا براى توده هاى مردم كه امر بر آنها مشتبه شده بود، موضوع را بيان كند و بدينگونه براى همه تاريخ، ثابت نمود خليفه اى كه در اولين اقداماتش، بر املاك رسول خدا تعدى كرده، نه تنها پيرو آن حضرت نيست بلكه كودتايى عليه آن حضرت همانند همه كوتاهايى كه در عالم به وقوع مى پيوندد. فاطمه زهرا عليهاالسلام همچون ديگر افراد بشر، حق خود را مطالبه مى كرد، خواه اين حق بخشش يا عطيه اى از رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله و سلم باشد. يا ميراث يا حقوقى شرعى هم چون خمس، حضرت صديقه طاهره عليهماالسلام مطالبه فدك را فرصت خوبى براى اظهارنظر خود درباره خلافت يافت زيرا لازم بود كه نظريات خود را در برابر توده هاى مردم بيان كند.

كتاب حاضر مجموعه اى است ارزشمند در شأن و شخصيت بزرگ بانوى هر دو سرا، كه حاصل تلاش و عشق و علاقه حقوقدان آگاه جناب آقاى عبدالمنعم حسن سودانى كه پس از آشنايى با زندگى حضرت صديقه ى طاهره به مذهب حقه اثنى عشرى هدايت پيدا كرده كه با قلم شيوا و جذاب استاد سيد حسين محفوظى اهوازى به فارسى ترجمه گرديده است.

جا دارد كه ابتداء از مؤلف آگاه و همينطور مترجم بزرگوار و تمامى كسانيكه به نحوى در به تكميل رسانيدن اين كتاب ارزشمند و نفيس تلاش نموده اند تشكر و قدردانى به عمل آيد، باشد كه بپاس ترسيم نمودن فضائل و كرامات و تاريخ نورانى زندگى اشرف زنان دو جهان فرداى قيامت مورد شفاعت آن بانوى بزرگوار قرار گرفته و برگ سبزى باشد در پرونده اعمال اين عزيزان انشاءاللَّه.

مقدمه مترجم

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

اين اثر را به دوستداران با وفاى حضرت زهرا (س) و آرمانخواهانى كه در انتظار طلوع خورشيد امامت يعنى حضرت حجه ابن الحسن عسكرى (عج) به سر مى برند، تقديم مى نماييم.

كتاب حاضر كه داستان دل انگيز هدايت يافتن دانشمندى حقوقدان از اهالى سودان به مذهب جعفرى را به تصوير مى كشد، توسط دوستى ارجمند (كه توفيق خدمت به خاندان عصمت و طهارت دارد. و همواره او و خانواده اش با استوارى ويژه اى جهاد فكرى در روشن نمودن حقايق قرآن و حقوق عترت را پيشه ى خود ساخته اند) به ما هديه گرديد تا با قلم نارساى خويش به ترجمه ى اين اثر شورانگيز بنشينيم. نام آن عزيز بزرگوار حاج عبدالامير حويزاوى است.

اكنون كه توفيق رفيق راهمان بود. و دست عنايت بارى تعالى بر سر من كشيده شد. بر خود فرض مى دانيم كه از اين دوست گرامى و كليه ى برادران و بزرگوارانى كه در ترجمه ى اين كتاب و آثار ديگر، مشوق و سبب دلگرمى بوده اند نهايت تقدير و تشكر نمايم. و از خداوند مهربان خواستاريم كه اين عزيزان را در خدمت اسلام توفيق روزافزون عنايت فرمايد. و لياقتى به همه ى ما عنايت كند تا شايسته ى شفاعت اهل بيت عصمت و طهارت (س) گرديم.

در خاتمه از خوانندگان التماس دعاى خير داريم باشد كه در پرتو دعاى خير شما در امر ترجمه و تحقيق موفق و منصور به نصرت حضرت حق گرديم.

1- سيد حسين محفوظى موسوى

2- جهانگير محمودى

تقديم:

- به جگر گوشه و روشنى بخش چشم پيامبر...

- به آنكه در خانه وحى تولد يافت و در دامان برترين پيامبر پرورده شد...

- به صديقه ى طاهره ى مطهره ى معصومه...

- آنكه موضع گيرى هايش سرنوشت ساز بود...

- آنكه ظلم ديد و ستم كشيد و حقش غصب گرديد...

- به آن شمعى كه مرا به جايگاه هدايت رهنمون گشت...

- وافق هاى نور ولايت را به رويم گشود...

- به سرور و بانوى بزرگوارم حضرت فاطمه ى زهرا (س)...

- و به فرزندش، اميد چشم براهان و زايل كننده ى تاريكى ها...

- عدل منتظر، حضرت حجه ابن الحسن المهدى عجل اللَّه تعالى فرجه الشريفه، امام دوازدهم، خاتم الاولياء، كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد...

پيشگفتار

هيجان عجيبى بود! در آن روز گرم و طاقت فرساى تابستانى كه سوزندگى آفتاب سودان در آن شهرت خاصى دارد، خنكى مرموزى را بر صورتم احساس كردم، چنانكه اندامم در سرمايى كه به گمان من به زير صفر رسيده بود، مى لرزيد.

مدتى در اين حال و هوا بودم. تا اينكه حقيقت به وجودم گرماى خاص خود را بخشيد... و نورى را ديدم كه فروزان، بسان هاله اى مقدس مرا احاطه نموده، و موجب شد تا پرده هاى ستبرى كه سنگينى آن شانه هايم را آزار مى داد به ناگاه از برابر ديدگانم به كنار بروند.

در اين هنگامه بود كه جلوه ى دل آراى حقيقت را با درخشش ويژه اش مشاهده نمودم. و گام هاى خويش را ديدم كه به سوى رستگارى هدايتم مى نمايند.

اما بايد گفت كه دشوارترين لحظات زندگى من، زمانى بود كه به عمق و ژرفاى فاجعه اى كه در آن گرفتار بوديم، آگاه شدم. وضعيتى كه به سبب جهل مركب، بر انديشه هاى ما سلطه يافته بود... بخصوص اينكه جهل مزبور عقيده و دين ما را هدف قرار داده بود.

در واقع انسان خطاها و لغزش هاى خويش در اداره ى امور عادى زندگى مانند: آگاهيها و دانش هاى ضرورى كه بايد آن را به دست آورد. يا ابزارى كه وسيله ى نقل و انتقال او باشد را سبب چندانى براى اندوه و پشتيبانى خود نمى داند.

اما اگر در راه خود به سوى خدا دچار لغزش گردد و به سبب اين خطا مسير نادرستى در رسيدن به فردوس برين برگزيند، راهى خطرناك را پيموده و به دام
بى باكى جنون آورى گرفتار آمده است.

مع الاسف چنين حالتى بيانگر وضعيت بيشتر مسلمانان جهان است. اين حقيقت به سبب تجربه ى خاصى برايم مكشوف گرديد. تجربه اى كه البته هيچ امتياز يا موقعيتى چون اولين يا آخرين بار بودن، براى آن قائل نيستم.

در حقيقت يافته ى من به سبب مطالعه و تحقيق در زواياى گوناگون ميراث دينى و تاريخ اسلامى به دست آمده است. بنابراين كارى عادى و معمولى انجام داده ام.

من تجربه و يافته خويش را براى آگاهى آيندگان به ثبت مى رسانم. و در اين رسالت، در انتظار هيچ مزد و منفعتى بسر نمى برم. جز اينكه خوشنودى خداوند بزرگ را خواستار باشم. و امكان اين را بيابم كه در احقاق حقى داراى نقش و سهم مؤثرى باشم. تا بدين واسطه من نيز گامى تازه بر گامهاى پيروزمند طريقه ى حق اهل بيت (سلام اللَّه عليهم اجمعين) و پيروان آنان يعنى (شيعيان) بيافزايم.

البته بايستى تأكيد نمايم كه مقصود از طرح اين مباحث، هرگز اهانت به فردى معين، يا ايجاد فتنه و تفرقه در ميان مسلمانان نيست. چنين پيرايه مرا هرگز خوش نيايد. گرچه نادانان را خوش آمده تا چنين نامى بر تحقيق و تجربه ى من بگذارند!

مى توان رويكرد اصلى اين تحقيق را، ورود در يك مناقشه ى عقيدتى با روشى علمى جهت شناخت حقيقت دانست. همچنين كوشش اين تجربه بر آن است تا به خوانندگان واقعيت، نگران كننده اى را كه امت اسلام به سبب انحراف و رويگردانى از صراط مستقيم و ادبار به تعاليم كتاب خداوند بزرگ و سنت پيامبر به آن گرفتار آمده و دچار خوارى و تلخكامى گرديده است، به تصوير بكشد...

با اين انگيزه كه اين اثر گامى براى تحقق وحدت امت اسلام، در زير
پرچم حق و حول محور اصيل و ريشه دارى باشد كه جلوه ى آن در تعاليم و روش اهل بيت عليهم السلام نمايان گرديده است، اثر خود را نوشته ام. و من خود را در اين طريق هيچ نمى دانم، جز بنده اى از بندگان نيازمند خداوند كه توفيق شناخت حقيقت رفيق راهش بود، به گونه اى كه نيرنگ و تحميقى را كه به عنوان فردى از امت اسلامى آن را بازشناخته، به تلخى احساس مى نمايد.

يادآورى مى كنم كه من در محيطى زندگى كرده و رشد يافته ام كه عقيده ى آنان تسنن و پاى بندى به مذهب مالكى است. كه البته اين ويژگى در بيشتر مردم سودان است.

زمانى بزرگترين آرزوى من، از طريق ازدواج پرورش فرزندانى بود كه به شيوه ى مرسوم آباء و اجدادم، ديانت را آموخته باشند. اما در حقيقت من در جستجوى راهى بودم كه فرزندانم به شيوه ى رايج در كشورهاى اسلامى تربيت نشوند. زيرا آنان منفى گرايى تمدن پوچ مادى را در جان فرزندان خويش مى كاشتند.

در اين رؤياى آرمانى، خواهان فرزندانى كه خويش را خادم شريعت و دين خدا بدانند، بوده ام- اما حقيقت اين است كه آرزوى من بر پايه ى تصورى بود كه از تعاليم مدارس رسمى دريافته بودم- و البته پدران خويش را بر آن روش در جامعه مى شناختم.

اما اين نوع از ديندارى، از مطالعه و تحقيق درباره ى انطباق و اطمينان از باورهايمان با فرامين الهى برخوردار نبوده، و توجهى به اخبار و دانش هايى كه از ما پنهان گرديده ندارد. بنابراين نياز به تحقيق و مطالعه امرى بسيار ضرورى به شمار مى آمد.

درباره ى سودان بايد بگويم كه كشورى داراى روحيه ى دينى و طبيعت برجسته و ممتاز اخلاقى است. و در كليه ى جوانب و ابعاد زندگى با نيرو و انگيزه ى
دينى به فعاليت مى پردازد. افزون بر آن داراى عشقى بارز به اهل بيت عليهم السلام است.

اين ويژگيها به صورت فرهنگ در جامعه ى كشورم تجلى يافته است. البته به اين نكات در خلال مباحث آتيه نيز اشاراتى خواهم نمود.

در اين رابطه يادآورى اين نكته لازم است كه اسلام به كوشش اهل تصوف به سودان وارد گرديد كه البته اين حقيقت را وهابيون از روى كينه و حسد انكار مى نمايند- دولت فاطمى كه خود داراى مذهب تصوف بود، كوشش هاى گسترده اى در جهت نشر اسلام از خود بروز داد- بايد گفت كه پايه و اساس صوفى گرى بر محبت اهل بيت عليهم السلام و وفادارى به آنان استوار است.

به همين سبب چنين خصوصيتى در فرهنگ و ديانت ملت سودان تجلى نموده، چنانكه ويژگى مزبور بسان نشانه اى بارز با سيمايى دل انگيز براى مسلمانان جلوه يافته است. اين كشور دروازه ى مسلمانان آفريقا مى باشد [به نظر مى رسد كه منظور نويسنده اين است كه فرهنگ و ديانت ملهم از عقايد و خلقيات شيعيان باعث گرديده تا ملت سودان الگوى شايسته اى از يك جامعه ى اسلامى جهت جذب ملل آفريقا ارائه دهد. مترجم.]

اما درباره ى زادگاهم بايد بگويم كه من در روستايى در شرق سودان به نام مسمارزاده شدم و سالهاى نخستين زندگى ام را در آنجا كه صحراى بزرگى بود سپرى نمودم.

خانواده ى من فقير بود! لذا از روستايى به نام الكربه در منطقه ى رباطاب، واقع در شمال سودان، كه مجتمعى از روستاهاى پراكنده در اطراف نيل بود- به اين روستا مهاجرت كردند.

روستاى «مسمار» در حقيقت خانه هاى پيرامون ايستگاهى است كه در كنار خط آهن كشيده شده از خارطوم پايتخت كشور، به سوى شرق- يعنى جايى كه مهمترين بندر به نام پورت سودان قرار دارد، واقع شده است...

با اينكه صحراى شرق كشور بيشتر از قبايل البجا و هدندوه تشكيل مى گردد. ليكن روستاى مسمار داراى خصوصيت ديگرى است. زيرا ساكنان آن از شمالى ها بويژه اهالى رباطاب مى باشند. اين اهالى به علل و انگيزه هاى گوناگون از شمال به اين روستا كوچ كرده بودند. و پدر من نيز يكى از اين كوچ كنندگان بود.

دوره ى خردسالى ام در روستاى مسمار سپرى گرديد. در آن سالها پدرم كه الگوى ممتاز و شايسته ى من بود، توجه و عنايت خويش را به من معطوف كرد... او امام مسجد و شيخ روستا بود... و مقامش در نزد ساكنان مسمار بسيار محترم و عالى به حساب مى آمد. موقعيت بزرگ و احترام پدر، در من يك نوع احساس امنيت و شادى خاصى بوجود مى آورد. اين شادى و خوشبختى هنگامى به اوج خود مى رسيد كه همراه او براى خواندن نمازهاى يوميه يا نماز جمعه به مسجد فقيرانه ى روستا مى رفتم. يا اينكه براى انجام مراسم نماز عيد به محلى بيرون از روستاى مسمار عزيمت مى نموديم.

احساس خوشبختى بى پايان هنگامى وجود مرا احاطه مى كرد كه پدرم به كار مقدمات رفتن جهت اجراى مراسم نماز عيد مى پرداخت... در آن حال قباى سفيدش را مى پوشيد و عباى خويش را بر دوش مى افكند- عبايى كه نشانه ى بزرگى و شرافت در ملت سودان است. سپس با عطر مخصوص خويش لباس و بدنش را معطر مى ساخت و مرا نيز با آن رايحه ى دل انگيز خوشبو مى نمود. هنگاميكه پاى از خانه بيرون مى نهاديم با گروه بزرگى از اهالى روستا روبرو مى شديم كه در انتظار ما به سر مى بردند. در اين وقت با تشكيل كاروانى از مردم نمازگزار با غريو تهليل و تكبير به سوى محل برگزارى نماز مى رفتيم. در آنجا، پدرم در جايگاه امام جماعت مستقر مى گرديد و نماز عيد را به جا مى آورد. نماز كه خوانده مى شد، مردم جهت شنيدن خطبه ها به دور پدر حلقه مى زدند. و من در اين حالت كوشش مى كردم تا هر چه بيشتر خود را به او بچسبانم. پس از

/ 37