بي تار و پود
در يداري لحظه ها
پيکرم کنار نهر
خروشان لغزيد
مرغي روشن فرود آمد
و لبخند گيج مرا
برچيد و پريد
ابري پيدا شد
و بخار سرشکم
را در شتاب شفافش نوشيد
نسيمي برهنه و بي پايان
سر کرد
و خطوط چهره ام را
آشفت و گذشت
درختي تابان
پيکرم را در
ريشه سياهش بلعيد
طوفاني سر رسيد
و جاپايم را ربود
نگاهي به روي
نهر خروشان خم شد
تصويري شکست
خيالي از هم
گسيخت