ما هیچ، ما نگاه (مجموعه شعر) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ما هیچ، ما نگاه (مجموعه شعر) - نسخه متنی

سهراب سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید















متن قديم
شب



اي ميان سخنهاي
سبز نجومي

برگ انجير ظلمت

عفت سنگ را مي
رساند

سينه آب در حسرت
عكس يك باغ

مي سوزد

سيب روزانه

در دهان طعم يك وهم
دارد

اي هراس قديم

در خطاب تو
انگشت هاي من ازهوش رفتند

امشب

دستهايم نهايت
ندارند

امشب از شاخه
هاي اساطيري

ميوه مي چينند

امشب

هر درختي به
اندازه ترس من برگ دارد

جرات حرف
در هرم ديدار حل شد

اي سرآغازهاي ملون

چشم هاي مرا در وزش هاي
جادو حمايت كنيد

من هنوز

موهبتهاي مجهول
شب را

خواب مي بينم

من هنوز

تشنه آبهاي
مشبك

هستم

دگمه هاي لباسم

رنگ اوراد اعصار
جادوست

درعلفزار پيش
از شيوع تكلم

آخرين جشن
جسماني ما به پا بود

من در اين جشن
جسماني موسيقي اختران را

از درون سفالينه ها
مي شنيدم

و نگاهم پر از كوچ
جادوگران بود

اي قديمي ترين عكس
نرگس در آيينه حزن

جذبه تو مرا همچنان
برد

تا هواي تكامل ؟

شايد

در تب حرف آب
بصيرت بنوشيم

زير ارث پراكنده شب

شرم پاك روايت روان
است

در زمان هاي پيش از
طلوع هجاها

محشري از همه
زندگان بود

از ميان تمام حريفان

فك من از غرور
تكلم ترك خورد

بعد من كه تا
زانو

در خلوص سكوت
نباتي فرو رفته بودم

دست و رو در
تماشاي اشكال شستم

بعد در فصل ديگر

كفش هاي من از
لفظ شبنم

تر شد

بعد وقتي كه
بالاي سنگي نشستم

هجرت سنگ را
از جوار كف پاي خود مي شنيدم

بعد ديدم كه از موسم
دست هايم

ذات هر شاخه
پرهيز ميكرد

اي شب ارتجالي

دستمال من از خوشه
خام تدبير پر بود

پشت ديوار يك
خواب سنگين

يم پرنده كه
از انس ظلمت مي آمد

دستمال مرا برد

اولين ريگ
الهام در زير پايم صدا كرد

خون من ميزبان رقيق فضا شد

نبظ من در ميان
عناصر شنا كرد

اي شب

نه چه مي گويم

آب شد جسم سرد
مخاطب در اشراق گرم دريچه

سمت انگشت من با صفا
شد

/ 15