تبیان، دستیار زندگی
« پس رفقا، آیا مثل روز روشن نیست که همه ی بلاهای زندگی ما از خودکامگی انسانِ دو پا آب می‌خورد؟ کافی است که از شر انسانِ دو پا خلاص شویم...»{1}
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مریم سمیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نقدی بر کتاب«مزرعه‌ی حیوانات»


« پس رفقا، آیا مثل روز روشن نیست که همه ی بلاهای زندگی ما از خودکامگی انسانِ دو پا آب می‌خورد؟ کافی است که از شر انسانِ دو پا خلاص شویم...»{1}

 کتاب«مزرعه ی حیوانات»

اورول، جورج. 1903-1950م. مزرعه‌ی حیوانات: قصه پریان/ ترجمه‌: صالح حسینی، معصومه نبی زاده- تهران: انتشارات دوستان، 1382. 158 صفحه. قیمت: 1500 تومان.

کتابِ مزرعه ی حیوانات جورج اورول، نویسنده ی انگلیسی زبان، در تاریخ 1945 منتشر شده است. این کتاب بیش از هر چیز تمثیل انتقادی موفقی از انقلاب اکتبر روسیه و نتایجِ آن می باشد. اورول سعی داشته است که انتقادهای خود به حکومت کمونیستی ِ استالین را از طریق حکایت حیوانات بیان کند. پیش از این کتاب هم، بیان داستان توسط حیوانات (fable) در ادبیات غرب پیشینه ی طولانی ای داشته است. شخصیت های داستان که هر کدام نماد اشخاص خاصی هستند با هوشمندی انتخاب شده اند. قبل از بیان ارتباط های تاریخیِ داستان بهتر است خلاصه ای هر چند کوتاه ارائه شود.

داستان از آن جایی آغاز می شود که آقای جونز، صاحب مزرعه ی اربابی، با سخت گیری ها و بی توجهی های پی در پی اش باعث رنجش خاطر حیواناتِ مزرعه از خود شده است. شب هنگام به دور از چشم آقای جونز همه ی حیوانات بنابر درخواست میجر پیر، گراز سفید یال، در طویله ی بزرگ، دور یکدیگر جمع می‌شوند. میجر پیر برای حیوانات از زندگی فلاکت بارشان می‌گوید. از اینکه برای رسیدن به خوشبختی حقیقی راهی بس دراز در پیش رو دارند. « حالا رفقا، ماهیت زندگی ما چیست؟ بیایید با خودمان روراست باشیم. زندگی ما ادبار کوتاه و پر از درماندگی است. به دنیا می آییم، فقط به اندازه ی بخور و نمیر به ما می دهند و تا جان داریم از گرده مان کار می‌کشند و به درد نخور که شدیم با بی رحمی تمام  از دم تیغ می گذرانندمان... پس رفقا، آیا مثل روز روشن نیست که همه ی بلاهای زندگی ما از خودکامگی انسانِ دو پا آب می‌خورد؟ کافی است که از شر انسانِ دو پا خلاص شویم...»{1}

روزهای سخت تلاش برای آزادی سپری می شود و حیوانات با تلاش بسیار موفق می شوند آقای جونز را از مزرعه بیرون کنند و مزرعه ی حیوانات را بعد از سال ها از بردگی نجات دهند. در این میان، میجرِ پیر موفق نمی شود مدینه فاضله‌ای را که همگان را به آن دعوت کرده بود ببیند و پیش از شکل گیری مزرعه‌ی حیوانات، می‌میرد. بعد از مرگِ میجر، 7 دستور روی دیوار طویله نوشته می شود و عمل کردن بر اساس آنها وظیفه ی همه ی حیوانات می شود. با وجود دنیای ایده آلی که میجر برای حیوانات تصویر کرده بود، همه ی آرزوها برای رسیدن به برابری، با حکومت دیکتاتوری خوک ها نابود می‌شود.

ناپلئون و اسنوبال دو خوک بزرگی هستند که برای نشستن بر مسند قدرت با یکدیگر رقابت تنگاتنگی دارند. ناپلئون از اسنوبال پیشی می گیرد و با دروغ همه را بر علیه اسنوبال به شورش وا می دارد. اسکوییلر بیش از همه ی شخصیت های این داستان چرب زبانی می‌کند و با وجود توانایی شگرفش در زبان آوری حقیقت را از مقابل چشم حیوانات دور می کند. «دیگران در مورد اسکوییلر می‌گفتند، می تواند شب را روز جلوه کند.»{2}

اورول امیدوار بود که با نوشتن رمان خود حقیقت سیستم دروغین شوروی را بر ملا سازد. همان طور که گفته شد هر یک از شخصیت های داستان، نماد اشخاص تاریخی هستند. آقای جونز که صاحب مزرعه‌ی اربابی بود نماد تزار روسیه، نیکولای دوم، است. نیکلای دوم ،آخرین تزار روسیه، نشان داده بود از اداره ی ارتش در جنگ جهانی اول عاجز است. او پس از انقلاب 1917 کنار گذاشته شد و چندی پس از آن توسط بلشویک ها کشته شد. میجر پیر، اولین حیوانی است که توسط اورول معرفی می‌شود. او فیلسوفی است که سعی در ایجاد تغییر انقلابی جهت رسیدن به مدینه فاضله دارد. آن طور که مشخص است اورول، شخصیت میجر را بر اساس دو اقتصاددان سیاسی بزرگ،کارل مارکس و ولادیمیر ایلیچ لنین، خلق کرده است. مارکس را پدرِسیستم فکری کمونیسم می‌دانند و لنین به عنوان بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی شناخته می‌شود. نکته ی جالبی که اورول مد نظر داشته است این بوده که میجرِ پیر به هیچ وجه در اثنای سخنان ابتداییش حرفی از ناپلئون و اسنوبال نمی‌زند. لنین هم در وصیت نامه‌ی خودش به همگان هشدار داده بود که نگذارند استالین قدرت را در دست بگیرد.

اورول امیدوار بود که با نوشتن رمان خود حقیقت سیستم دروغین شوروی را بر ملا سازد. همان طور که گفته شد هر یک از شخصیت های داستان، نماد اشخاص تاریخی هستند.

ناپلئون- تنها خوکِ یورکشایری مزرعه- که در آخر، حکومت توتالیتر را حکم فرما می کند نمادی به جا از ژوزف استالین است. او هم چون استالین با اراده ای پولادین قدرت را در دست می‌گیرد. ناپلئون تعداد زیادی از حیوانات را که گمان می‌کرد در صدد مقابله با او هستند بی‌رحمانه می‌کشد. او برای رسیدن به قدرت از سگ‌های تربیت شده توسط خود بهره می‌جوید. اسکوییلر هم در این میان با زبان‌آوری خود سعی دارد حکومت باطل ناپلئون را حق جلوه دهد. سگ ها، نمادی از ارتش وفادار استالین هستند. اسکوییلر هم در این میان سمبل تبلیغاتی است که استالین برای حفظ قدرتش به آن تمسک می جوید. عده ای هم اسکوییلر را نماد روزنامه‌ی دولتیِ شوروی، پراودا، می دانند. این روزنامه در سال های 1930 مشغول به کار بود.

در این میان ضروری می دانم که به شخصیت اسنوبال، رقیب ناپلئون، بیشتر بپردازم. اسنوبال شیوه ی حکومتی متفاوت تر از ناپلئون را پیشنهاد می‌کند. «به نظر ناپلئون کاری که حیوانات باید انجام می‌دادند این بود که تسلیحات جنگی جور کنند و راه و چاه استفاده از آن را یاد بگیرند. ولی اسنوبال می‌گفت باید کبوتر پشت کبوتر به مزارع دیگر بفرستیم و حیوانات آنجا را به شورش برانگیزیم. این یکی می‌گفت اگر حیوانات نتوانند از خود دفاع کنند انسان ها پیروز می‌شوند و دیگری می‌گفت  اگر همه ی حیوانات دیگر هم شورش کنند دیگر لازم نیست از خودمان دفاع کنیم.»{3} اسنوبال را به حق می توان نمادی از تروتسکی دانست. مخالفت های تروتسکی و استالین در سال های 1927 به اوج خودش می رسد. در همین سال ها بود که تروتسکی وادار به ترک شوروی می‌شود، درست همانند اخراج اسنوبال از مزرعه ی حیوانات.

اورول، جورج.

همسایگانِ مزرعه‌ی حیوانات، حکومت های سرمایه داری‌ای هستند که ضعیفان را استثمار می‌کنند. انسان ها در آغازِ داستان، نماد افرادی هستند که از حیوانات برای رسیدن به منفعت خود، بهره کشی می‌کنند. یکی از این همسایه ها آقای پیل کلینگتون است که با سیاست گذاری‌هایش خواننده را به یاد وینستون چرچیل می‌اندازد. همسایه ی دیگر، آقای فردریک است که یاد آور فردریک کبیر، بنیانگذار حکومت پروس، می باشد. شعاری که بر اساس آن مزرعه‌ی حیوانات شکل گرفت «چهارپا خوب، دو پا بد»{4} بود که با گذشت زمان به «چهارپا خوب، دو پا بهتر»{5} تغییر پیدا کرد. علت این تغییر در این بود که بعد از گذشت زمان خانواده ی خوک ها سعی کردند روی دو پای خود راه بروند. روند تدریجی تبدیل شدن خوک ها به انسان همان نشانه ی بی بدیل فروپاشی جماهیر شوروی است. اورول با این نقطه‌ی پایانی، قصد دارد به مخاطب خود نشان دهد  که حکومت ها چه کمونیست باشند چه سرمایه دار در نهایت چیزی که مبرهن است این است که خط مشی بسیاری از حکومت ها چیزی جز دیکتاتوری نیست.

پایان داستان در حقیقت اشاره ی جورج اورول به آغاز جنگ سرد است. خوک ها در خانه ی اشرافی همراه با دو همسایه ی خود جمع شده اند و در بدایت امر، از شیوه ی سیاست گذاری‌های یک دیگر تعریف و تمجید می‌کنند. زمانی که ناپلئون و پیل کینگتون همزمان با هم تک خال پیک را رو می کنند، دعوا آغاز می شود. این همان آغاز جنگ سرد است و تلاش متفقین در تقسیم کردن جهان بین خود به ناکامی منتهی می‌شود. «دوازده صدای خشمگین، و جملگی هم همسان، به هوا بلند بود. حالا دیگر آنچه بر چهره‌ی خوکان عارض شده بود، جای بحث نداشت. بیرونیان نگاهشان از خوک به آدم و از آدم به خوک و از نو از خوک به آدم؛ ولی دیگر برایشان محال بود بگویند کدامین خوک و کدامین آدم است.»{6}

پی نوشت‌ها:

{1}. صفحه‌ی 9-11

{2}. صفحه‌ی 19

{3}. صفحه‌ی 153

{4}. صفحه‌ی 37

{5}. صفحه‌ی 134

{6}. صفحه‌ی 141

مریم سمیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان