کوروش کبیر به روایت قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کوروش کبیر به روایت قرآن - نسخه متنی

محمدرضا امین زارع

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کوروش کبير به روايت قرآن

بسم الله الرحمن الرحيم

و يسئلونك عن ذى القرنين قل ساتلوا عليكم منه ذكرا.

اگرچه نام کوروش در قرآن(Quran) صراحتا برده نشده اما شواهد و قرائن تاريخي و مذهبي و منطقي بسياري نشان از اين حقيقت دارد که ذوالقرنين قرآن همان کوروش کبير است و اين افتخاري ديگر براي ما ايرانيان رقم مي زند. البته مسکوت ماندن اين مسئله ريشه هاي تاريخي و سياسي فراوان دارد. در قرون اوليه پس از اسلام بسياري از دانشمندان ايراني به اشتباه ذوالقرنين را اسکندر تفسير کرده اند اما بعدها ثابت شد که ذوالقرنين قرآن بنا بر آيات خود قرآن قطعا اسکندر نيست. در قرن معاصر در زمان حکومت پهلوي به لحاظ اسلام ستيزي و پس از انقلاب اسلامي به دليل آريايي گريزي اين مسئله پوشيده ماند! (بالاخره از ماست که بر ماست!)

مفسران عصر جديد از جمله مولانا ابوالکلام محيي الدين احمد آزاد ( - ) وزير فرهنگ سابق کشور هند و از نزديکان گاندي در تفسير معروفش به اردو بنام « ترجمان قرآن » ( که استاد باستاني پاريزي رساله او را با شرح و بسط لازم به فارسي ترجمه کرده : « ذوالقرنين يا کوروش کبير» ) مفسر بزرگ حضرت علامه طباطبائي صاحب الميزان و آيت الله مکارم شيرازي صاحب تفسير نمونه ، و بعضي از قرآن پژوهان از جمله شادروان خزائمي صاحب « اعلام القرآن » و زبانشناس بزرگ معاصر آقاي دکتر فريدون بدره اي در کتاب « کوروش کبير در قرآن مجيد و عهد عتيق » و بسياري ديگر هر يک به نوعي درباره ذوالقرنين تحقيقات علمي به انجام رسانيده اند که يکي بودن ذوالقرنين قرآن کريم و کوروش از آنها نتيجه گيري مي شود.

در سوره کهف آيات تا به نام و بعضي اعمال ذوالقرنين و ويژگيهاي شخصيت وي اشاره شده است . سبب نزول سوره كهف اين بود كه مخالفان حضرت محمد(ص) از قبيله قريش سه نفر را نزد قبيله يهودي نجران فرستادند تا از يهوديان آن ديار مسائلى را بياموزند و با آن رسول خداصلى الله عليه وآله را بيازمايند. اين سه نفر به سوى نجران حركت كرده و جريان را با علماى يهود در ميان گذاشتند.

يهوديان گفتند: سه مساله از او بپرسيد، اگر آن طور كه ما مى دانيم پاسخ داد، در ادعايش راستگوست. گفتند: آن مسائل چيست؟ جواب دادند كه اول از او از احوال جوانانى بپرسيد كه در قديم الايام بودند و از ميان مردم خود بيرون شده و غايب گشتند و در غيبتگاه خود خوابيدند. از او بپرسيد چقدر خوابيدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چيز از غير جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟ دوم از او بپرسيد داستان موسى كه خدايش دستور داد از يك عالم پيروى كن و از او تعلم گير چه بود؟ آن عالم كه بود؟ موسى چگونه از او پيروى كرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟ سوم اينكه از او از سرگذشت شخصى بپرسيد كه ميان مشرق و مغرب عالم گرديد تا به سد ياجوج و ماجوج رسيد. او كه بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟

فرستادگان قريش به مكه بازگشتند و نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مى كند كه اخبار آسمان ها برايش مى آيد ، ما از او چند پرسش مى كنيم ، اگر جواب داد ، مى دانيم كه راستگو است، وگرنه مى فهميم كه دروغ مى گويد! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مى خواهد بپرسيد! خداوند در پاسخ به سوالاتي که يهوديان از کتاب مقدس خود به قريش آموخته بودند ، سوره کهف را بر خاتم انبيا حضرت محمد(ص) نازل کرد که شامل سه داستان اصحاب کهف ، همراهي موسي و خضر ، و داستان ذوالقرنين است. در قرآن از ذوالقرنين به نيکي ياد شده است و داستان او در قرآن شامل چند بخش اصلي است:

مُلک حق در روي زمين به حکم خدا: و از تو اى پيامبر درباره ذو القرنين سؤال مى كنند، در پاسخ ايشان بگو به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى كنم. ما او را در روى زمين قدرت و حكومت داديم و اسباب هر چيز را در اختيارش گذاشتيم. ذو القرنين از اين امکانات استفاده كرد و راه سفر را در پيش گرفت.

سفر به غرب دنيا: تا به غروبگاه آفتاب رسيد. در آنجا چنين در نظرش مجسم شد كه خورشيد در چشمه يا دريايى تيره و گل آلود فرو مى رود و در آنجا مردمى را ديد كه ترکيبي از انسان هاى نيك و بد بودند. گفتيم اى ذو القرنين، آيا مى خواهى مردمان بدشان را مجازات كنى ، يا روش نيكويى در مورد آن ها انتخاب مى نمايى؟ ذو القرنين گفت: ما كسى را كه ستم ورزيده مجازات خواهيم كرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مى گردد و خداوند او را مجازاتى شديدتر خواهد نمود. و اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نيكوتر از استحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به كارى آسان واخواهيم داشت.

سفر به شرق دنيا: سپس بار ديگر از وسايلى كه در اختيار داشت به درستي استفاده كرد و به طرف مشرق حركت نمود. همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرايى نزديك به محل طلوع خورشيد رسيد. در آنجا ديد كه خورشيد بر جمعيتى طلوع مى كند كه برايشان در برابر تابش آفتاب، هيچ گونه پوشش و سايبانى قرار نداده بوديم.(ظاهرا اين قوم ابتدايي صحرانشين فن ساخت لباس و خانه نداشتند)آرى، ذو القرنين اين چنين بود! و ما به خوبى از امكانات و فعاليت هاى او آگاه بوديم.

سفر به طرف كوه هاى ياجوج و ماجوج: باز از وسايل مهمى كه در اختيار داشت استفاده كرد و به قصد سفر حركت نمود. همچنان راه خود را ادامه داد تا به ميان دو كوه رسيد و در كنار آن دو كوه ، قومى را يافت كه هيچ سخنى را نمى فهميدند(خيلى ساده لوح بودند)آن گروه - وقتى ذو القرنين را با آن شوکت و توانايى ديدند - به او گفتند: اى ذو القرنين، طايفه ياجوج و ماجوج در اين سرزمين فساد مى كنند، آيا حاضرى خراجي از ما بگيرى و ميان ما و آن ها سدى ايجاد نمايى؟! ذو القرنين در پاسخ آنان گفت: اموال و امكاناتى كه پروردگارم در اختيارم گذاشته ، از آنچه شما پيشنهاد مى كنيد بهتر است. بنابراين من از شما اجر و مزد نمى خواهم! فقط مرا با نيروى انسانى كمك كنيد تا ميان شما و آن ها سد محكمى ايجاد نمايم!

ساختن سد : در ابتداى كار سدسازى، ذو القرنين چنين دستور داد: قطعات بزرگ آهن برايم بياوريد و آن ها را روى هم بچينيد تا اينكه كاملا ميان دو كوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بيفروزيد و در آن بدميد. آنان چنين كردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گرديد. اكنون مس مذاب برايم بياوريد تا روى اين بريزم!(ساخت چنين سدي در آن زمان از فن آوري بسيار بالايي برخوردار بوده است) و به اين ترتيب، سدى آهنين در مقابل ياجوج و ماجوج ايجاد كرد،پس از آن ديگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور كرده يا راه نفوذ و حفره اى در آن ايجاد كنند. ذو القرنين در پايان كار سد گفت: اين سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است! گمان نكنيد اين يك سد جاودانى و ابدى است، بلكه آن زمان كه وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى كوبد و به يك سرزمين صاف و هموار مبدل مى سازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد يافت.

با توجه به تفاسير اين آيات توسط دانشمندان برجسته علوم قرآني ، علت نزول آيات در جدال قريش و پيامبر(ص) و در نظر داشتن روايات توراتي و آشنايي يهود با کوروش ، و قياس تاريخي شخصيت کوروش با ديگر فرمانروايان(مثلا اسکندر مقدوني)چنين بر مي آيد که ذوالقرنين قرآن همان ذوالقرنين تورات يعني کوروش کبير شاهنشاه ايران مي باشد. که در زير اختصارا به اين مقايسه ها مي پردازيم:

از آيات قوق چنين برداشت ميشود که اول ذي القرنين مردى مؤمن به خداوند و روز قيامت و متدين به دين حق بوده است. در قرآن مستقيما به نبوت او اشاره نشده است پس در نبوت او شک است. اما احاديثي در دست است که به نوعي ختي تاييد نبوت ذوالقرنين نيز هست. از امام محمد باقر(ع) روايت است که خداوند هيچ پيامبري را به سلطنت مبعوث نگردانيد به جز چهارکس پس از زمان نوح: اول ايشان ذوالقرنين است و ديگر داوود و سليمان و يوسف. از تاريخ نيز چنين بر مي آيد که کوروش فردي موحد و خداپرست و انسان دوست بوده است. ذوالقرنين قرآن اگر بر قومي مسلط مي شد به عدالت با آنان رفتار مي کرد و کوروش هم همينطور . بنا به قول هرودوت مورخ شهير يوناني « کوروش فرمان داد تا سپاهيانش جز به روي جنگجويان شمشير نکشند و هر سرباز دشمن که نيزه خود را خم کند نکشند ، طوريکه توده ملت ، مصائب جنگ را احساس نکردند » و حتي بر پادشاهان اسير از جمله کروزوس پادشاه تجاوزگر ليديه رحم اورد و او را بخشيد و از ملتزمان رکاب خويش قرار داد . کوروش پادشاهي سخي و کريم و ملايم بود و حرص مال اندوزي نداشت.اما اين موارد از نظر تاريخي در مورد اسکندر صدق نمي کند و غيرممکن است که در قرآن کريم از فردي خورشيدپرست و خونريز به نيکي ياد شود.

دوم- به تصريح قرآن شروع لشکر کشي ذوالقرنين به سمت غرب بوده است. و حال آنکه مسير لشکر کشي اسکندر از غرب به شرق بوده است.

سوم ذوالقرنين پس از لشکر کشي به مغرب ، متوجه سمت مشرق شده و به سمت مشرق لشکر کشي کرده است که از نقطه نظر تاريخي با لشکر کشي کوروش به مکران و سيستان و حدود و حوالي بلخ انطباق دارد و ظن قوي اين است که کوروش در اين سفر ، بلاد سند را هم فتح کرده است و ايرانيان ، سند را هند مي ناميده اند و از اين جهت در کتيبه داريوش ، نام هند نيز در ميان نامهاي ممالک بيست و هشت گانه مفتوحه ذکر شده است.

چهارم ذوالقرنين قرآن با قومي وحشي ياجوج و ماجوج مواجه شده است و اين با رفتن کوروش به سمت شمال و کوههاي قفقاز و نبرد با اقوام وحشي « سکا » انطباق دارد. در اينجا کوروش اقوام وحشي را عقب راند و در معبر « داريال » ( تنگه داريول ) که معبري بوده است که از آن راه به اقوام مجاور تعدي و تجاوز مي کردند ، سدي با آهن و مس مي سازد و شک نيست که اين ديوار همان سدي است که کوروش بنا نهاده است.

اين سد در منابع قديمي ارمني بهاک گورائي ( ) يا کابان گورائي خوانده شده است که به معناي دربند کوروش يا گذرگاه کوروش هستند که اين دليلي است بر اينکه کوروش آن سد را ساخته است. در منابع گرجي به آن سد، دروازه آهنين مي گويند. رود کورا (Kura) که در نزديکي اين سد جريان دارد نيز از قديم با نام کورا شناخته مي شد که از نام کوروش اقتباس شده است. يونانيان به اين رود سايرس (Cyrus) مي گفتند، که يوناني شده نام کوروش است. اين دلايل براي اثبات اينکه اين سد را کوروش ساخته است کافي به نظر مي رسند.

/ 1