سير تشيع در ايران - کوفه در اواخر حکومت مولای متقیان علی(ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کوفه در اواخر حکومت مولای متقیان علی(ع) - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مکتب اسلام ـ سال 28ـ شماره2ـ خرداد 67ـ شماره پياپي 326

سير تشيع در ايران

12

کوفه در اواخر حکومت مولاي متقيان علي (عليه السلام)

داود الهامي

دولت مستجعل و تسکين موقت

شيعيان کوفه اميد داشتند که ديگر در زير لواي اسلام راستين، تحت رهبري مولاي متقيان علي امير مومنان تبعيض و ستم، خودکامگي و ناايمني، جهل و بيماري و تنگدستي، و فتنه و‌آشوب، همه يکسره از جهان اسلام رخت بر بندد کوفه و ديگر شهرهاي اسلامي بهشتي ايمني بخش و آسوده گردد.

ليکن ديري نپائيد، چه زود فروغ اميد از دلها رخت بربست و فتنه و‌ آشوب همه جا را فرا گرفت. خودکامگي ها و جاه طلبي ها و تعصب هاي ديرين از اعماق روح اعراب زبانه کشيد. زراندوزان و تزويرگران و ستم پيشگان اعراب بر شوريدند و در جبهه اي متحد، بر علي (عليه السلام) و رهروان مکتب او يورش بردند و توطئه ها و خيانتها را بر عليه امام (عليه السلام) سازمان دادند جنگ برادر کشي افق روشن دلهاي مومنان را تيره ساخت و وحشت و اضطراب همه جا را فرا گرفت ديگر کسي تبسم شادي بر لب نداشت ناله دلخراش يتيمان و زنان داغديده در فضاي طوفاني کوفه همه جا مي پيچيد.

علي (عليه السلام) امام بر حق مسلمين، ديگر بجاي بشارت، از آشوب و فتنه اي نزديک خبر مي داد و ارکان اسلام را بازيچه ي دست اراذل و اوباش مي ديد و بر پريشاني امت، اشک اندوه فرومي باريد:

آنچه به شما خبر مي دهم از پيامبر امي است، نه آن کس به من دروغ گفته و نه شنونده بي خبر بوده است. گويا مي بينم شخص بسيار گمراهي بر مردم شام همچون حيوانات بانگ زند و پرچمهاي خويش را در اطراف (کوفه) نصب کند، هنگاميکه دهن باز کند و طغيان او به اوج رسد و جاي پايش در زمين محکم گردد (ستم او همه جا را بگيرد) و فتنه فرزندان خويش را بگزد و‌آتش جنگ زبانه کشد، روزها چهره گرفته و عبوس خود را سازند و شبها رنج و مشکلات خويش را آشکار نمايند. هنگاميکه کشت او به مرحله درو برسد و براي چيدنش بپاخيزد و به هيجان درآيد و برق شمشيرش بدرخشد در آن هنگام پرچمهاي فتنه ها و شورشهاي پيچيده به اهتزاز درآيد و همچون شب تار و درياي متلاطم رو آورند.

وکم يخرق الکوفه من قاصف و يمر عليها من عاصف و عن قليل تلتف القرون بالقرون و يحصد القائم و يحطم المحصود علاوه بر اين چه طوفانهاي سختي که شهر کوفه را بشکافد‍، و چه تند بادهائي که بر آن وزيدن گيرد و بزودي دسته هاي مختلف به جان هم افتند آنانکه سرپا هستند دور شوند و آنها که از پا افتاده اند لگدمال کردند.

علي (عليه السلام) در ميان دشمنان و افراد بي تفاوت

و اين بعد از ماجراي شوم حکمين و جنگ نهروان بود. موقعيت امام (عليه السلام) در اين موقع به شدت تضعيف شده بود زيرا جنگ نهروان دشمنان زيادي را در ميان ياران امام به وجود آورده بود و هر لحظه احتمال مي رفت امام به دست آنها ترور شود. انبوه دشمنان که قبلا امکان نداشت مخالفت خود را ظاهر سازند و خود را در لشگر امام (عليه السلام) پنهان کرده بودند، حالت بي تفاوتي و خيانت در پيش گرفتند و ديگر وحشت نداشتند قيافه واقعيشان شناخته شود.

نقل شده است از عبدالله بن سنان که مي گفت از امام صادق (عليه السلام) شنيدم فقط پنج تن از قريش با اميرالمومنين (عليه السلام) بودند با اينکه قريش سيزده قبيله بودند که همه آنها با معاويه ارتباط داشتند و آن پنج تن عبارتند از محمد بن ابي بکر، هاشم مرقال، جعدة بن هبيره مخزومي و محمد بن ابي حذيفه و عاص بن ربيع اهل بصره هم که از اول امام را مبغوض مي داشتند.

رهبران قبائل که با آمدن امام به کوفه موقعيت خود را از دست داده بودند بيش از همه مخالف وي بودند به خصوص اشعث بن قيس از همه آنها خطرناکتر بود ابن ابي الحديد مي نويسد: کل فساد کان في خلافة علي (عليه السلام)و کل اضطراب حدث فاصله الاشعث (هر ناراحتي در خلافت علي (عليه السلام) پيش مي آمد و هر اضطرابي که روي مي داد اصل آن اشعث بود) حتي اگر کارهاي او نبود جنگ نهروان پيش نمي آمد و امام با اصحاب نهروان براي جنگ معاويه مي رفت و شام را تصرف مي کرد زيرا آنان موافقت خود را اعلام نموده بودند.

رهبران قبيله اي از کاهش محبوبيت امام بهره برداري ديگر کرده با معاويه دائما در تماس بودند و معاويه با دادن پول موقعيت آنها را در ميان قبائل تقويت مي کرد‌ آنان به صورت ظاهر در زمره سربازان و سرجوخه هاي ارتش علي (عليه السلام) بودند ولي در باطن به نفع معاويه فعاليت مي کردند.

گروه ديگري هم از توده هاي وسيع کوفه (که اکثرا متشکل از يمني ها و موالي غير عرب بودند) با اينکه متمايل به آرمانهاي رهبري شيعيان بودند ولي از مواجهه با هر خطري که امکام وقوع آن وجود داشته باشد گريزان بودند، هرگاه اميد موفقيتي در يکي از اهل بيت مشاهده مي کردند با شور و هيجان در اطراف او جمع مي شدند. ولي همينکه احتمال شکست مي دادند اطراف او را خالي مي کردند آنان فاقد شهامت لازم و يا ثبات قدم در مرحله امتحان بودند.

قهرا در ميان ياران علي (عليه السلام) افراد ابن الوقت هم زياد بودند و آنان طرفدار هيچ آرماني هم نبودند هرکس و هر گروه که ابتکار عمل را بدست مي گرفت از او طرفداري مي کردند چون امام بهنگام ورود به عراق ابتکار عمل را به دست گرفته بود، با او بودند و بهنگام ضعف، آنها خود را کنار کشيدند، اينها بسان پرکاه بودند که هر طرف باد مي وزيد آنها را به اين سو و‌آن سو مي پرانيد.

شايد بيشتر موافقين و مخالفين هرمرام تابع پيشرفت آن باشند. گويند يک تن از سران حزبي را در اروپا در يکي از محاکمات بعد شورش محاکمه مي کردند بازپرس بعد از نوشتن نام خود او، از نام همراهان و هم مسلکان حزبي وي پرسيد، او گفت اول تو، پرسيد چه طور؟ گفت اگر پيش رفته بود، حتي تو خود اول آن اشخاص بودي که طرفدار من و اين راي بودي و اينک هيچ

بنابراين اگر دولت علي (عليه السلام) پيش رفته بود، اغلب آنها از طرفداران و دوستان او بودند اما اينک هيچ.

البته در ميان اينها، ياران و هواداران ثابت و پايدار امام (عليه السلام) هم زياد بودند.

تلاش امام (عليه السلام) براي تحريک عواطف مردم کوفه

امام (عليه السلام) در چنين شرايطي بود که به او خبر دادند لشکري از طرف معاويه به شهر انبار که در مرز عراق و شام قرار داشت حمله کرده حسان بن حسان فرماندار امام را به قتل رسانده اند.

امام بار ديگر براي مقابله قاطع و نهائي با معاويه از مردم دعوت به عمل آورد اشعث و ديگر رهبران قبائل به بهانه هاي گوناگون دعوتش را به خروج از شهر و جنگ با شاميان به کلي ناديده گرفتند، امام (عليه السلام) با حال غضبناک آنچنان که دامن عبايش به زمين کشيده مي شد از کوفه خارج شد تا به نخيله که منزلگاهي نزديک کوفه بود رسيد و مردم بدنبال او حرکت کردند، روي تپه ايستاد خطبه معروف جهاد را ايراد فرموده، امام در اين خطبه و سخنان ديگر خود که طي اين دوره ايراد فرموده، موضع اين کوفيان را به روشني بيان کرده است.

اين خطبه که به فاصله کوتاهي قبل از شهادتش ايراد شده، امام (عليه السلام) پس از ذکر فضيلت جهاد، خطاب به مردم رنگارنگ کوفه، مي فرمايد: الا و اني قد دعوتکم الي قتال هولاء القوم ليلا و نهارا و سرا و اعلانا وقلت لکم اغزوهم قبل ان يغزوکم، فوالله ما غزي قوم قط في عقر دارهم الا ذلوا فتوا کلتم و تجاذلتم حتي شنت عليکم الغارات و ملکت عليکم الاوطان و...

بدانيد که من شما را شب و روز و آشکار و پنهان براي مبارزه با اين قوم (شاميان) دعوت کردم و گفتم به جنگ با آنها پيشدستي کنيد، پيش از آنکه ابتکار جنگ بدست آنها افتد، به خدا سوگند، هيچ ملتي در خانه و داخله خود جنگ نکرد مگر اينکه شکست خورد ولي شما سستي به خرج داديد و دست از ياري برداشتيد تا آنجا که دشمن پي در پي به شما حمله کرد و سرزمين شما را مالک شد.

اکنون بشنويد (يکي از فرماندهان لشکر غارتگر معاويه) از بني غامر حمله به (شهر مرزي) انبار کرده است و نماينده و فرماندار من حسان بن حسان بکري را کشته و سربازان و مرزبانان شما را از آن سرزمين بيرون رانده است.

به من خبر رسيده که يکي از آنان به خان? زن مسلمان و زن غير مسلماني که در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردن بند، و گوشواره هاي آنها را از تن شان بيرون‌ آورده است...

درحالي که هيچ وسيله اي براي دفاع جز گريه و التماس کردن نداشتند، آنها با غنيمت فراوان برگشته اند بدون اينکه يک نفر از آنها زخمي گردد و يا قطره اي خون از آنها ريخته شود.

فلو ان امراء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان عندي جديرا اگر به خاطر اين حادثه مسلماني از روي تاسف بميرد ملامت نخواهد شد و از نظر من سزاوار و بجا است.

اي کاش شما را نمي ديدم

فيا عجبا عجبا ـ والله يميت القلب و يجلب الهم من اجتماع هولاء القوم علي باطلهم، و تفرقکم عن حقکم...

شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند اين حقيقت قلب انسان را مي ميراند، و غم و اندوه مي آفريند. که آنها در مسير باطل خود اين چنين متحدند و شما در راه حق اين چنين پراکنده و متفرق؟

روي شما زشت باد، و همواره غم و غصه قرين تان باد که شما هدف حملات دشمن قرار گرفته ايد، پي در پي به شما حمله مي کنند و شما به حمله متقابل دست نمي زنيد با شما مي جنگند و شما نمي جنگيد اين گونه معصيت خدا مي شود و شما (با عمل خود) به آن رضايت مي دهيد.

هرگاه در ايام تابستان فرمان حرکت به سوي دشمن دادم گفتيد اندکي ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشيند و اگر در سرماي زمستان اين دستور را به شما دادم گفتيد اکنون هوا فوق العاده سرد است بگذار سوز سرما آرام گيرد. همه ء اين بهانه ها براي فرار از سرما و گرما بود.

شما که از سرما و گرما (وحشت داريد) و فرار مي کنيد، به خدا سوگند از شمشير (دشمن) بيشتر فرار خواهيد کرد.

يا اشباه الرجال و لا رجال! حلوم الاطفال، و عقول ربات الحجال، لوددت ان لم ارکم و لم اعرفکم معرفه و الله، جرّت ندما. و اعقبت سدما قاتلکم الله لقد ملاتم قلبي قبحا، و شحنتم صدري غيظا...

اي کساني که به مردان مي مانيد ولي مرد نيستيد اي کودک صفتان بي خرد و اي عروسان حجله نشين چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمي ديدم و نمي شناختم همان شناسائي که سرانجام مرا اين چنين ملول و ناراحت ساخت، خدا شما را بکشد که اين قدر خون بدل من کرديد و سينه مرا مملو از خشم ساختيد و کاسه هاي غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانديد، با سرپيچي و ياري نکردن نقشه ها و طرحهاي مرا تباه کرديد، تا‌ آنجا که قريش گفتند پسر ابوطالب مردي است شجاع ولي از فنون جنگ آگاه نيست.

خدا خيرشان دهد آيا هيچيک از آنها از من با سابقه تر و پيشگامتر در اين ميدانها بوده؟ من آن روزگارم در ميدان نبرد گذاشتم که هنوز بيست سال از عمرم نگذشته بود، و هم اکنون از شصت گذاشته ام، ولکن لا راي لمن لا يطاع ولي آن کس که فرمانش را اجرا نمي کنند طرح و نقشه اي ندارد.

امام (عليه السلام) در اين زمان در شرايطي به سر مي برد که هر لحظه از گوشه و کنار کشور خبر ناگواري به او مي رسيد. گاهي از شهادت فرماندهانش خبر مي دادند و گاهي از سقوط ايالتي با خبر مي شدند و ديگر بار از حمله و هجوم وحشيانه سپاه شام به برخي از بلاد و قصبات اطلاع مي يافت و همينطور....

اين بود امام در ناراحتي به سر مي برد و لحظه اي آرامش نداشت و در اين شرايط نيز وظيفه خود مي دانست که با سخنان آتشين و رساي خويش مگر خفتگان را نسبت به فتنه اي که در پيش است، هشياري دهد.

و لذا آنجا که سستي و بي تفاوتي مردم کوفه را در مقابل دشمن مي بيند، ضمن خطبه هاي بسيار و مهيج و تکان دهنده آنها را به شدت توبيخ و مذمت و احيانا نفرين مي کند.

خطاب به مردم کوفه مي فرمايد:

... يا اهل الکوفه، منيت منک بثلاث و اثنتين صم ذووا سماع و بکم ذوو کلام و عمي ذووابصار، لا احرار صدق عند اللقاء و لا اخوان ثقه عند البلاء تربت ايديکم يا اشباه الابل غاب عنها رعاتها کلما جمعت من جانب تفرقت من اخر... اي اهل کوفه من به سه چيز که در شماست و دو چيز که در شما نيست مبتلي شده ام گوش داريد اما کريد سخن مي گوئيد اما گنگيد. چشم داري اما کوريد، نه هنگام نبرد آزاد مردان صادقيد و نه به هنگام آزمايش برادران قابل اعتماد.

دستتان خاک آلود باد اي مردم شما به شتران بي سارباني مي مانيد که هرگاه از يک سو جمعشان کنند از طرف ديگر پراکنده مي گردند.

به خدا سوگند شما را چنين مي بينم که اگر جنگ سخت درگير شود و آتش آن زبانه کشد از گرد فرزند ابوطالب جدا مي شويد همانند جدا شدن زن (هنگام زايمان) از بچه خويش.

/ 1