تبیان، دستیار زندگی
آنها آنقدر از احساسات خود برای زندگی دیگران صرف کرده اند که خودرا به فراموشی سپرده اند. همدیگر را نگاه می کنند، جستجو می کنند و زمان کش می آید.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : فاطمه شفیعی
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فراموش شدگان


آنها آنقدر از احساسات خود برای زندگی دیگران صرف کرده اند که خودرا به فراموشی سپرده اند. همدیگر را نگاه می کنند، جستجو می کنند و زمان کش می آید.

مجردها.

مجردها.دوید فوئنکینو. برگردان. ساناز فلاح فرد.انتشارات افراز. چاپ اول.تهران:1391.1100نسخه.64صفحه.3000تومان.

«میشل:... من باید موسسه رو ترک کنم... راستش دلم می شکنه...اما هیچ چیز بیشتر از این که بدونم تو بیکاری قلبم رو نمی شکنه...و می دونم که در شرایط مشابهی، تو هم همین کار رو برای من خواهی کرد...

سیلوی: وای میشل... نمی دونم چه جوری ازت تشکر کنم.

میشل: اما...

سیلوی: تو می دونی که چقدر به این کار نیاز دارم.

میشل: ولی...

سیلوی: واقعا ممنون...

میشل می فهمد که دیگر راه بازگشتی وجود ندارد.

میشل: خب حالا که تصمیم گرفته شد، حتی نمی خوام دیگه یه لحظه هم این جا بمونم. تو به رئیس خبر بده.

سیلوی: باشه ، حتما...

میشل سبد کاغذ باطله را بر می دارد که وسایل کمدش را جمع کند. حرکاتش غمناک و کند هستند.

میشل: شش سال...شش سال از یک زندگی توی یه کمد. این همه خاطره ... این همه مداد... و این آدامسی که دوسش داشتم... چسبونده بودمش این جا ... برام شانس می آورد... ببین، می دونی چیه؟

سیلوی: نه؟

میشل: دوست دارم بدمش به تو...»[1]

مجردها داستان زن و شوهری است که در یک بنگاه رو به انحطاط همسر یابی مشغول به کارند. زن و شوهری که شبانه روز خود را صرف دختران و پسران مجردی می کنند که قصد تشکیل زندگی دارند و به دنبال همدم و همراهی برای زندگی می گردند. این دو اما زندگی را فراموش کرده اند. همدیگر را فراموش کرده و از همه مهم تر خود را نیز به فراموشی سپرده اند و همچون بنگاه رو به انحطاط بوی کهنگی و فرسودگی می دهند. آنها روز را با کارشان شروع می کنند. به رتق و فتق امور جزیی تمام نشدنی می پردازند و شب هنگام خسته از کار و خسته از هم به خواب می روند.

انوش سیپتون کارگردان این نمایش می نویسد:" آنها همدیگر را نگاه می کنند، جستجو می کنند و زمان کش می آید. این داستان ، داستان بسیار ساده ای است با خواسته های ساده، حرکات ساده، عادات ساده. مشکل ارتباطی، شخصیت ها را آسیب پذیر کرده است. آنها به محض این که می خواهند با هم ارتباط بگیرند دچار افراط می شوند و همه چیز متزلزل می شود و این جاست که در کمدی خالص قرار می گیریم. " دو شخصیت در طول نمایشنامه تلاش می کنند برای به دست آوردن خوشبختی به جستجوی همدیگر بپردازند و به زندگی کسالت بارشان روح ببخشند.

دو شخصیت در طول نمایشنامه تلاش می کنند برای به دست آوردن خوشبختی به جستجوی همدیگر بپردازند و به زندگی کسالت بارشان روح ببخشند.

نویسنده درباره این نمایشنامه می نویسد:" در حرفه نویسندگی ام کتاب به کتاب دچار دلسردی شدم چون نمی توانستم زندگی فیزیکی آدم ها را ببینم. نقطه شروع انگیزه من همین جا بود. ایده خلق یک جهان و دیدن شکوفایی آن. سعی کردم در دنیای فانتزی بمانم و گاهی تا مرز ابزورد پیش رفتم و شرایط اولیه این امکان را به من داد. یک بنگاه همسر یابی در مرز ورشکستگی. آدم هایی که از لحاظ اجتماعی به روز نبودند یک دیگر را کشف می کردند. "

در این نمایش صحنه ای وجود دارد که بازیگران در تاریکی مطلق با هم سخن می گویند. انگار شرم حضور تماشاگران به آنها اجازه نمی دهد با هم آن راحتی خیال را که می خواهند داشته باشند. خود نویسنده درباره این صحنه می گوید:" می خواستم کاری کنم که تماشاگر بهتر شخصیت ها را درک و باور کنند و بدانند آنها خجالتی هستند و دلشان می خواهد راحت باشند."همین صحنه  جذابیت نمایشنامه را دو چندان می کند. کندی و کسالتی که در این نمایش وجود دارد با سادگی بیش از حدی این دو شخصیت نوعی خنده ابزورد به بار می آورد و از این جهت فضای کار را به نوعی رفتارهای کمیک از سر ساده لوحی می کشاند.

مجردها نخستین و تنها نمایشنامه فوئنکینو است که به زبان فارسی ترجمه شده است. فوئنکینو با این که در دانشگاه سوربن موسیقی خوانده است اما یکی از رمان نویسان معاصر فرانسوی است که در سال 2011 به عنوان یکی از پنج نویسنده مطرح فرانسوی معرفی شد. این نویسنده تاکنون برنده 6 جایزه ادبی از جمله جایزه فرانسوا موریاک شده است. فوئنکینو با اقتباس از یکی از رمان‌هایش یک فیلمنامه نوشت که توسط برادرش کارگردانی شد، این فیلمنامه در سال 2012  جایزه سزار در فیلمنامه‌نویسی را به خود اختصاص داد. از جمله رمان های وی می توان به «لطافت» اشاره کرد که در سال 2009 کاندید جایزه گنکور شد.

ساناز فلاح فرد پیش از این نمایشنامه خدای کشتار نوشته یاسمینا رضا را ترجمه کرده بود که از طرف نشر نیلا به بازار کتاب عرضه شد. هم اکنون خدای کشتار با ترجمه و کارگردانی کوشک جلالی روی صحنه تئاتر شهر است که علاقه مندان می توانند به تماشای این نمایش بروند. فلاح فرد هم اکنون درحال ترجمه دو کتاب « می لرزم» اثر ژوئل پومرا و « اگر انسان ها گربه ها را ببینند» نوشته آرلت فتا است که به زودی منتشر خواهد شد.

«میشل: اگه بدونی همیشه چقدر برام عزیز بودی! حتی گاهی بیشتر از خودم دیدمت... من احساس خلا و پوچی می کنم... روزا منگ ام و همین که به تو فکر کنم کافیه تا یادم بیاد زندگی وجود داره... درون سیلوی، کلمه زندگی جریان داره و...

سیلوی: (حسابی قرمز شده) و...

میشل: (خودش را جمع و جور می کند) و این که فراموش کردم الان تو یه رستوران هستیم.( اطراف را نگاه می کند) انگار ما رو فراموش کرده ن.

سیلوی: چیزی که گفتی خیلی قشنگ بود.

سیلوی: ( می خواهد موضوع را عوض کند) واقعا که، ده دقیقه ست که این جا منتظریم... حتی سایه یه گارسون هم پیدا نیست... زنده باد فرانسه!»[2] 

پی نوشت:

[1]صفحه 33 کتاب

[2]صفحه 47 کتاب

فاطمه شفیعی

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان